جدول جو
جدول جو

معنی باب صفا - جستجوی لغت در جدول جو

باب صفا(بِ صَ)
یکی از چهار در مسجد حرام به مکۀمعظمه:.. و مسجد حرام را چهار در است: باب بنی شیبه بر طرف عراقی است و مایل شمال و باب صفا مایل بطرف مغرب... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باصفا
تصویر باصفا
دارای پاکیزگی و خرمی، ویژگی باغ و بستان و جای خوش آب و هوا، کنایه از خوش خو، مهربان، پاک دل، خوش نیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی صفا
تصویر بی صفا
بی طراوت، کدر، بی اخلاص، برای مثال تشنه بر خاک گرم مردن به / کآب سقای بی صفا خوردن (سعدی۲ - ۷۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد صبا
تصویر باد صبا
باد برین، بادی که از سمت شرق یا شمال شرقی بوزد
فرهنگ فارسی عمید
(بُصْ صَ)
یکی از هفت در دیوار جنوبی مسجد حرام:... و از باب الصفا سوی مغرب مقدار دیگر بروند باب السطوی است بدو طاق... (سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 106)... و عرضش (دیوار مسجد حرام) از باب الندوه که سوی شمالست تا بباب الصفا که سوی جنوب است و فراختر جایش سیصد و چهار ارشست... (ایضاً ص 103) ،... و همچنان قدری دیگر بروند باب الصفا گویند و این در را پنج طاقست و از همه این طاق میانین بزرگترست و جانب او دو طاق کوچک و رسول الله صلی الله علیه و آله از این در بیرون آمده است که بصفا شود و دعا کند... (ایضاً ص 105) ،... یکشنبه ششم ذی الحجه بمکه رسیدیم بباب الصفا فروآمدیم... (ایضاً ص 84) ،... و از مسجد حرام بباب الصفا بیرون شود و آن دریست از درهای مسجد که چون از آنجا بیرون شوند کوه صفاست بر آن آستانهای کوه صفا شود و روی بخانه کند و دعا کند و دعا معلوم است... (ایضاً ص 99) (تاریخ گزیده چ عکسی لیدن ص 703)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مقابل مفرح و باصفا. بی طراوت.
لغت نامه دهخدا
(غِ صَ)
باغی بوده است به تبریز که عباس میرزا نایب السلطنه احداث نموده است: دو باغ در دارالسلطنۀ تبریز (ساخت) یکی موسوم به باغ شمال و دیگری موسوم به باغ صفا. (تاریخ نو جهانگیر میرزا نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
پاکیزه. (ناظم الاطباء) ، کسی که سخت گیرد بر کسی یا در هر چیز که باشد: فاذا موسی باطش بجانب العرش. (ناظم الاطباء). سخت گیرنده. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). و رجوع به بطش شود
لغت نامه دهخدا
(بُ حَ)
روستائی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 30هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 50 تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غِ صَ)
نام باغی به شمال تهران و اکنون بسبب تقسیم شدن قسمتی از اراضی آن بصورت محلتی از تهران در آمده است و در آن قناتی بهمین نام جاریست.
لغت نامه دهخدا
(دِ صَ)
بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بادی که از مابین مشرق و شمال وزد. (ناظم الاطباء). باد صبا و شمال نافع است. (آنندراج: باد فرودین). باد برین. (صحاح الفرس). هیرایر (ا) . اور. اوور. قبول، بدان جهت که ضد دبور است یا آنکه مقابل در کعبه شرفهااﷲتعالی میوزد یا آنکه مقبول طبایع و نفوس است. که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است. (منتهی الارب). باد شرقی: و از بندگی شیخ واحدی محقق است که بشیراز اکثر اوقات باد صبا میوزد و بغایت لطیف و موافق طبایع خلایق است، چنانچه سمارا (کذا) باد دبور سبب آن صفت کرده اند. (شرفنامۀ منیری). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و بعضی باد شرقی را گفته اند و بعضی بر آنند که بدان گل بشکفد. و در تاج مینویسد بادی که از پشت آید چون روی قبله آری. و در تذکرهالاولیاء مذکور است، صبا بادی است که از زیر عرش برمیخیزد و آن وقت صبح میوزد و بمعنی باد خزان هم آمده لیکن استعمال این کمتر است. (هفت قلزم). رجوع به باد برین، باد فروردین، باد فرودین، باد فوردین، باد و صبا شود. لفظ پارسی است، عبارت از باد شرقی و برخی گفته اند بادی که بدان گل بشکفد. و در تذکرهالاولیاء مذکور است: صبا بادیست که از زیر عرش خیزد. و آن در وقت صبح وزد. بادی لطیف و خنک است. و خوش دارد. و در اصطلاح سالکان باد صبا، اشارتست از نفحات رحمانیه که از طرف مشرق روحانیات می آید. چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمان من جانب الیمن، مراد از نفس الرحمان، بندگی خواجه اویس قرنی است، کذا فی کشف اللغات. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150 شود:
بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
طاعت بی علم نه طاعت بود
طاعت بی علم چو باد صباست.
ناصرخسرو.
بشکل باد صبا در جهان مسافر باش
بسان خاک زمین ساکن و مقیم مشو
چو خاک ساکن و سنبل مخسب در پستی
بریده پای نه ای خاک را ندیم مشو
کلیم وار قدم بر فراز طور گذار
ز عجز معتکف سایۀ کلیم مشو.
(از مقامات حمیدی).
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی صفا
تصویر بی صفا
ناخرم مفرح مقابل باصفا: (این باغ بی صفا نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب صفا
تصویر آب صفا
صداقت و حقیقت روحانی. آب یکرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با وفا
تصویر با وفا
وفادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با صفت
تصویر با صفت
دارای صف، با حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد صبا
تصویر باد صبا
بادبرین، بادی است که از مابین شرق و شمال میوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با صفا
تصویر با صفا
پاکیزه، با حقیقت، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب صفا
تصویر آب صفا
آب یک رنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
مصفا، مفرح، خرم، نزیه
متضاد: بی روح، دلگیر، بی صفا، صمیمی، صادق، بامحبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکی از صداهای له وا و سرنا را گوینددر فرهنگ دهخدا بام، بامب
فرهنگ گویش مازندرانی